دولت بیدار
پنجشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۵۳ ق.ظ
دولت بیدار
در سوگ مادر همسر و دختر عمویم دولت سرودم
دریغا دولت بیدار ما رفت
از این جا پر کشید و تا خدا رفت
چو دل در سینه می دانم چرا بود
چو بخت از سر نمی دانم چرا رفت
چنان مهتاب بود و بیصدا بود
چنان خورشید رفت و بیصدا رفت
دل بیگانه بر من سوخت آنگاه
که بشنید از برم آن آشنا رفت
شب من روشنی از مهر او داشت
سیه شد روز تا آن روشنا رفت
در این دنیای وانفسا نگنجید
فرشته بود چون تا کبریا رفت
محمد مستقیمی – راهی
- ۰۱/۰۵/۱۳