من عرشیم
دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۲ ب.ظ
من عرشیم
دارم شکایت از تو و گردون دون
میسوزم از فراِ رخت ز اندرون
من عرشیم ز فرش فراتر شوم
گر سازیم ز زین فلک سرنگون
گر دور جام دولت زهد و ریاست
آن را چو بخت خویش کنم واژگون
روزی اگر ز خاک رهایی یابم
آرم به زیر این فلک نیلگون
بیپرده هیچ مینشود چشمان
تا از سرای خاک نیایی برون
بار امانتی که به دوش من است
گردون در این مجادله باشد زبون
گر فقر و جهل روسیهند از تو
گردی تو روسپید در این آزمون
گر پردهها برافتد از رخسارها
گردد روان ز هر طرفی جوی خون
تا شعر توست ورد زبان همه
شیرینی کلام تو گردد فزون
محمّد مستفیمی - راهی
- ۹۴/۰۵/۰۵