گوسالهتراش دهر
تلخی سکوت شور ما را دزدید
یلدای همیشه نور ما را دزدید
گوسالهتراش دهر با حیله و جهل
موسای کلیم طور ما را دزدید
محمّد مستقیمی - راهی
گوسالهتراش دهر
تلخی سکوت شور ما را دزدید
یلدای همیشه نور ما را دزدید
گوسالهتراش دهر با حیله و جهل
موسای کلیم طور ما را دزدید
محمّد مستقیمی - راهی
بذر نفاق
زان روز که سرنوشت ما بنوشتی
یارب! به سیاهی و بدی و زشتی
کینخواهی و کینجویی ما نیز ز توست
این بذر نفاق را تو در ما کشتی
محمّد مستقیمی - راهی
مفتی و شیخ
گر باده به مینای فلک نیست مرا
گر سیر به دنیای ملک نیست مرا
گر مفتی و شیخ جاهلم مدانند
شادم که به وحدت تو شک نیست مرا
محمّد مستقیمی - راهی
معلّم
از دولت نام توست آوازهی علم
از رشتهی جان توست شیرازهی علم
در وصف بزرگی تو حیران ماندیم
بهتر که بگوییم به اندازهی علم
محمّد مستقیمی - راهی
باغ هزار گل
خورشید شرف به شام تار آوردیم
در موسم برد ورد بار آوردیم
خواندیم ترانهی رهایی از شوق
در باغ هزار گل هزار آوردیم
محمّد مستقیمی - راهی
پیغمبر صبح
سوسوی تجلّی آمد از اختر صبح
خورشید یقین دمید در باور صبح
با سورهی نور از دل تاریکی
بر چشم زمان نشست پیغمبر صبح
محمّد مستقیمی - راهی
معلّم
روشن ز کلامت ای معلّم دل ماست
با مهر تو آمیخته آب و گل ماست
هر مشکلی از همّت تو آسان شد
جز قدر تو داشتن که این مشکل ماست
محمّد مستقیمی - راهی
پرواز کبوتران
هنگامهی هجرتی اهورایی بود
صد باغ شکوفه در شکوفایی بود
در وسعت آبی بلند ایثار
پرواز کبوتران تماشایی بود
محمّد مستقیمی - راهی
کسوف خشم
کوه از تو صلابتی دگر میگیرد
دریا ز سحاب تو گهر میگیرد
افتد به کسوف خشم اگر مهر رخت
غوغا چو کنند بیشتر میگیرد
محمّد مستقیمی - راهی
همبازی کودکی
او بود که عشق را مجازی نگرفت
غیر از ره پاک سرفرازی نگرفت
همبازی کودکی من از چه سبب
در بازی جان مرا به بازی نگرفت
محمّد مستقیمی - راهی