کوچ غریب گونه
کوچ غریبگونه
در سوگ رضا سیفالدینی همکلاسی دوران دبیرستان
ای خوب! چو رفتی از بر ما
غم ریخت غبار بر سر ما
از خانه چو پا برون نهادی
از لانه پرید مرغ شادی
پرگشت فضای خانه از درد
با کوچ غریبگونهات مرد!
کوچی همه از جهان گذشتن
بی هیچ امید بازگشتن
بودی تو قرار محفل ما
گهوارهی کودک دل ما
دلبستگیت برای ما بود
دهلیز دل تو جای ما بود
هم جام بلور ما تو بودی
هم سنگ صبور ما تو بودی
میریخت به گوش ما نوایت
موسیقی صادق صدایت
صد نغمهی پاک همنوایی
در گوشهی باغ آشنایی
رفتی و من وامیر و لیلا
هستیم سه تن ولیک تنها
در پرده سهتار را شکستیم
هر سه به سهگاه غم نشستیم
لیلای تو خیمهی سیه بست
در خیمه امیر غصّه بنشست
زد برزن عیش طاق ماتم
در خانه دوید سایهی غم
چل روز نوای غم شنودیم
ما چلّهنشین درد بودیم
کارم شده روز و شب از این غم
خاییدن قندرون ماتم
رفتی و پناه دیگرم نیست
میبینم و هیچ باورم بیست
محمّد مستقیمی – راهی
- ۰۱/۰۵/۲۰