رفته ها
رفتهها
رفتهها را باید
به فراموشی داد
و من دیرزمانی است
از گذشتهها بیزارم
از گذشتهی خود
از گذشتهی تو
و چه زشت است
مشغول شدن به دیروزها
دیروزهای تلخ ملالانگیز
دیروزهای خاطرههای پست
دیروزهای سرد فراق آمیز
فردا از آن ماست
و امروز نیز
امروز که تو را از من اعتمادی نیست
آیا کسی نگفت
که قضاوت را عجولانه نباید
و آن چه را
نادوستان گفتهاند
امکان نادرستی شاید
من در مقام سلب گناه از خود
با حربهی کلام
به دفاع نشستم
و چه شیرین است
تبرئهشدن
از گناهی ناکرده
و از اتّهامی دروغ
و چه خوش است
آزادی
بعد از اسارتی کوتاه
شبس را با تو بودن
روی سبزههای خیس
تا دیرهنگام
و جاودانه خاطرهایست
با تو گفتن
قصّهی زفاف را
آمیخته به رؤیا
که التهاب ناشی از آن
حرارتی زاینده داشت
تا برودت هوا را مدفون کند
و چه گرم بود
آغوشهای نوازشت
که کدورتی عظیم را
تازه فراموش کرده بود
و چه سرد بود
شبی بعد از آن
که به تکرار آمدم
و تو چون رفتهها
رفتهبودی
رفتهها را نباید
به فراموشی داد...
محمّد مستقیمی - راهی
- ۰۱/۰۵/۲۰