خانه ی خاک
ای آن که اسیر خاک هستی برخیز!
گر زاهد و گر بادهپرستی برخیز
از عرش تو را ز فرش فریاد زنند
در خانه خاک چون نشستی برخیز
محمّد مستقیمی - راهی
خانه ی خاک
ای آن که اسیر خاک هستی برخیز!
گر زاهد و گر بادهپرستی برخیز
از عرش تو را ز فرش فریاد زنند
در خانه خاک چون نشستی برخیز
محمّد مستقیمی - راهی
قیاس بیربط
باشد حرکت جوهر خلقت به یقین
ثابتقدمی مجوی بر روی زمین
هر چند که این قیاس بیربط خطاست
خلقت که چنان بود خلایق که چنین
محمّد مستقیمی - راهی
از خاک تا افلاک
ما در ره معشوق ز جان درگذریم
جان را چه بهاست از جهان درگذریم
از خاک جدا گشته به افلاک شویم
بیصبر چو تیر از کمان درگذریم
محمّد مستقیمی - راهی
از فرش تا عرش
از قید طبیعت چو برستی خوش باش
گر زاهد و گر بادهپرستی خوش باش
در خاک بماند آن که در خاک بماند
از فرش چو بر عرش نشستی خوش باش
محمّد مستقیمی - راهی
پیرانهسر
آرامش من ز غایت بیخبریست
در لانه نشستنم ز بیبال و پریست
عصیان چو نمیکنم ز تقوایم نیست
عابد شدنم نیز ز پیرانهسریست
محمّد مستقیمی - راهی
گریز از خویش
گر پای بدی ز خویش بگریختمی
گر سر بودی به دار آویختمی
گر دل بودی به پای جان باختمی
گر جان بودی به پای دل ریختمی
محمّد مستقیمی - راهی
حدیث شب
ما شبزدگان حدیث شب میدانیم
بیمارانیم و رنج تب میدانیم
هر چند همیشه زار و گریان بودیم
زیبایی خنده را به لب میدانیم
محمّد مستقیمی - راهی
ای ناخلف
رضوان بفروختیم بر گندم خال
زاهد پی وعده رفت و ما در پی حال
ماییم ز ابناء خلف آدم را
ای ناخلف کجرو کجخواب و خیال!
محمّد مستقیمی - راهی
عقرب
افسانهی زندگی شبی بیش نبود
زاییدهی هذیان تبی بیش نبود
بس خوب شناختم بنیآدم را
در خصلت و فطرت عقربی بیش نبود
محمّد مستقیمی - راهی
گوسالهتراش دهر
تلخی سکوت شور ما را دزدید
یلدای همیشه نور ما را دزدید
گوسالهتراش دهر با حیله و جهل
موسای کلیم طور ما را دزدید
محمّد مستقیمی - راهی